سرم پر درد

جانم خسته از نامرد

دل خونین و رویم زرد

و دستم ســـــردِ ســــــــــردِ ســــــــــــــــــــــرد


تمام لحظه هایم پر ز تاریکی

عجب !

ندیدم اینچنین غربت به نزدیکی!


بارش باران است

که به پهنای رخم جلوه گری ها دارد

و کویر دل من

تشنه ی بارانیست که صفابخش وجودم باشد


خسته تر از خسته ترینم بخدا

من کجا و تو کجا


من سراینده غمنامه پر ناله شدم

و تو خواننده آن