جای او خالی باد......
ماهتابي كه بسي
نور به اين شب ميداد
دگرش نيست و اين شام عجب تاريك است
اندرين اين ظلمت
بي حد و حساب
همه دلتنگ براي اويند
و عجب دلتنگي
همگي آتش خردي در
دست
مشعلي يا شمعي
و چه فرقي دارد
مهتاب نيست
همه در فكر كجا بودن او
همه دلتنگ براي نورش
و كنون قدر وجودش دانند
تو بيا تا هستي تا كه من هم هستم قدر هم را دانيم
نشود ديده به جاي خالي هم بدهيم و دلي تنگ كنيم براي هم
قدر هم را دانيم
همه لحظه
هر دم
نه كه در ظلمت و بي همنفسي
در دل خود گوييم
حيف .......
جاي او خالي باد
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۰۶ ساعت 13:58 توسط هادی طهماسبی
|